>>  المنتجات  >> 
رسالة على الانترنت

معنی له در فرهنگ لغت

له - معنی در دیکشنری آبادیس

له - معنی در دیکشنری آبادیس. مترادف له: آبگز، فاسد، لهیده، پاشیده، خرد، شکسته، کوبیده، کوفته، مضمحل. معنی انگلیسی: to him, for him, pro, pole, polander, crushed, trod, squashy, trod upon.

Read More
معنی له واژه‌یاب

جست‌وجوی «له» در لغت‌نامه‌های دهخدا، معین، عمید، سره، مترادف و متضاد، فرهنگستان، دیکشنری انگلیسی و فارسی در بیش از یک میلیون واژه.

Read More
معنی له - فرهنگ فارسی معین

معنی = آله . آلوه . اله : عقاب . مترادف 1- آبگز، فاسد، لهيده 2- پاشيده، خرد، شكسته، كوبيده، كوفته 3- مضمحل. انگلیسی pro, crown. عربی عاهرة محترفة، لاعب محترف، وجهة النظر المؤيدة، طليعة. ترکی ezmek. فرانسوی ...

Read More
معنی له - لغت‌نامه دهخدا

معنی له - لغت‌نامه دهخدا. له. 0. معنی له . [ ل َه ْ ] (اِ) شراب . باده ٔ انگوری . شراب انگوری . (برهان ) : هرچه بستاند از حرام و حرج. از بهای نماز و روزه و حج. یا به له یا به منگ صرف کند. برف را یار دوغ و ترف کند. سنائی . با له و منگ عمر خویش

Read More
معنی له لغت‌نامه دهخدا

معنی واژهٔ له در لغت‌نامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از واژه‌یاب

Read More
دیکشنری آنلاین آبادیس - Abadis Dictionary

دیکشنری (Dictionary) که گاهی اوقات به عنوان یک واژه نامه، فرهنگ لغت، لغت نامه یا فرهنگنامه شناخته می شود، مجموعه ای از کلمات در یک یا چند زبان خاص است، که اغلب بر اساس حروف الفبا مرتب سازی می شود، و ممکن است شامل اطلاعاتی در مورد تعاریف، کاربردها، ریشه شناسی، تلفظ، ترجمه، و غیره باشد.

Read More
معنی له فرهنگ فارسی معین واژه‌یاب

25 فرهنگ همه دقیق آوا مشابه متن آغاز قافیه همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد + له فرهنگ فارسی معین (لِ) (ص .) کوبیده و نرم شده . خرید اشتراک افزودن واژه افزونه مرورگر درباره ارتباط با ما English ...

Read More
معنی له در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر ...

له. [ل ِه ْ] (اِخ) مردم پلنی. مردم لهستان. نام رودی در باویر آلمان. نام شهری از فرنگستان که در حدود روم واقع است. (برهان). له. [ل َه ه] (ع مص) تنک و نیک ساختن موی را و نیکو گردانیدن. (از منتهی الارب).

Read More
معنی له لغت نامه دهخدا پارسی ویکی

- له و علیه گفتن ؛ به سود و زیان گفتن : له و علیه چیزی نگفتم . (اِ) (اصطلاح فلسفه ) مِلْک . جِدَه . ذو. - مقوله ٔ لَه ْ ؛ نام یکی از مقولات است . (اساس الاقتباس ص 51).

Read More
معنی فرهنگ لغت‌نامه دهخدا واژه‌یاب

لغت‌نامه دهخدا. فرهنگ . [ ف َ هََ ] (اِ) (از: فر، پیشوند + هنگ از ریشه ٔ ثنگ اوستایی به معنی کشیدن وفرهختن و فرهنگ ) هر دو مطابق است با ادوکات و اِدوره در لاتینی که به معنی کشیدن و نیز به معنی تعلیم و ...

Read More
پچ - معنی در دیکشنری آبادیس

معنی پچ - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید آبادیس از سال 1385 فعالیت خود را در زمینه فن آوری اطلاعات آغاز کرد.

Read More
معنی خانواده لغت‌نامه دهخدا واژه‌یاب

اهل البیت . (ناظم الاطباء). تاریخ خانواده و اشکال آن : یگانه سازمان اجتماعی که بادوام و همگانی است و از دیرباز در زندگی بشرهای ماقبل تاریخ وجود داشته و حتی قبل از عبادتگاه و دولت و هر سازمانی که ...

Read More
معنی لغت لغت‌نامه دهخدا واژه‌یاب

در قاموس مقدس آمده : لغت ، معروف است . شکی نیست که خدای تعالی آدم را توانا بر سخن گفتن خلق فرمود (پیدایش 3 ، 20) و همان لغت که آدم بدان سخن راند تا زمان بنای برج بابل باقی بود (پیدایش 11 ، 1) یعنی یکصد ...

Read More
لنا - معنی در دیکشنری آبادیس

معنی لنا - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید لنا (بازیگر). لنا ( انگلیسی: Lena ) ؛ زادهٔ ( ۱۸ مارس ۱۹۸۱ ) یک بازیگر و فیلمنامه نویس[ ۴] هندی است ...

Read More
معنی لغت فرهنگ فارسی معین واژه‌یاب

25 فرهنگ همه دقیق آوا مشابه متن آغاز قافیه همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد + لغت فرهنگ فارسی معین (لُ غَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - زبان و کلام هر قوم . 2 - واژه ، کلمه . ج . لغات . خرید اشتراک افزودن واژه افزونه ...

Read More
معنی هلاهل لغت‌نامه دهخدا واژه‌یاب

لغت‌نامه دهخدا. هلاهل . [ هََ هَِ ] (ص ، اِ) زهری را گویند که هیچ تریاق علاج آن را نتواند کردن و درساعت بکشد. (برهان ). نوعی از بیش که نسیم آن انسان را می کشد. (بحر الجواهر). هلاهل نام محلی و مقامی است ...

Read More
معنی له - فرهنگ فارسی معین

معنی. له. پخش صوت. معنی = آله . آلوه . اله : عقاب . مترادف 1- آبگز، فاسد، لهيده 2- پاشيده، خرد، شكسته، كوبيده، كوفته 3- مضمحل. انگلیسی pro, crown. عربی عاهرة محترفة، لاعب محترف، وجهة النظر المؤيدة، طليعة.

Read More
معنی له لغت نامه دهخدا پارسی ویکی

معنی واژه له در لغت نامه دهخدا در پارسی ویکی پارسی ویکی ورود ایجاد حساب کاربری صفحه نخست درباره پارسی ویکی ... (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). تعداد نمایش: « قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی ...

Read More
معنی له - فرهنگ فارسی معین

معنی. له. پخش صوت. معنی = آله . آلوه . اله : عقاب . مترادف 1- آبگز، فاسد، لهيده 2- پاشيده، خرد، شكسته، كوبيده، كوفته 3- مضمحل. انگلیسی pro, crown. عربی عاهرة محترفة، لاعب محترف، وجهة النظر المؤيدة، طليعة.

Read More
له داخی - معنی در دیکشنری آبادیس

معنی له داخی - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید آبادیس از سال 1385 فعالیت خود را در زمینه فن آوری اطلاعات آغاز کرد.

Read More
معنی له لغت نامه دهخدا پارسی ویکی

معنی واژه له در لغت نامه دهخدا در پارسی ویکی پارسی ویکی ورود ایجاد حساب کاربری صفحه نخست درباره پارسی ویکی ... (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). تعداد نمایش: « قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی ...

Read More
لغت نامه دهخدا دیکشنری آنلاین پارسی ویکی

لغت نامه دهخدا به صورت آنلاین با قابلیت جستجو و مرور سریع واژگان فارسی به همراه سامانه توسعه و افزودن و ویرایش واژه و درج نظر برای واژه در قالب پروژه پارسی ویکی استفاده، تکثیر و به اشتراک گذاری اطلاعات پارسی ویکی با ذکر ...

Read More
معنی له لغت‌نامه دهخدا واژه‌یاب

دولت آنراست در این وقت که آبش از له صلت آنراست در این شهر که نانش از بنگ . سنائی ... اهل فرغانه و ختلان برآید چون بادنجانی و درد نکند و بزبان ما آن را له گویند. (لغت نامه ٔ اسدی ذیل لغت جخش ...

Read More
له له - معنی در دیکشنری آبادیس

معنی له له - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید له له. [ ل َه ْ ل َه ْ ] ( اِ صوت ) آواز نفس پیاپی سگ با بیرون کردن زبان گاه تشنگی.

Read More
ترجمه و معنی مساجله در فرهنگ لغت همه عربی-فارسی

معنی مساجله تعریف کلمه مساجله در فرهنگ لغت آنلاین المعانی مبحث مورد جستجو موضوع همه است در فرهنگ لغت عربی-فارسی فرهنگ لغت جامعی که شامل معنی لغات و جملات عربی میشود. صفحه 1

Read More
معنی گذرگاه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ...

لغت نامه دهخدا. گذرگاه. [گ ُ ذَ] (اِ مرکب) ممر. (دهار). معبر. جای گذر. جای عبور. راه و جای گذر و عبور از دریا. (آنندراج).

Read More
<< Previous:الشركات المصنعة محطم جي اس بي في الهند
>> Next:صخرة محطم للتحري في سان ماركوس لنا
المزيد من المعلومات
نخدمك ©، خنان الفجر الصناعات الثقيلة رقم تسجيل لشركة التكنلوجيا: المهمة رقم الانبعاث 10200540 الاحتياطية -22، بالخط الهاتفي: 0371-86549132